محل تبلیغات شما

با بابا تدافعی حرف زدم. پرسید برنامه داری واسه دکترا؟ منم بهش گفتم هیچی نگو بهم استرس میدی. الکی گفتم نه فکری ندارم. بعد فکر کردم دیدم شاید فقط کنجکاو بوده و بس. 

مامان بابای من یه عادت خنده دار غم انگیز دارن که هر وقت ناراحتی تو رو میبینن از مرگ خودشون به عنوان وسیله (نمیدونم وسیله ی چی یا چی فکر میکنن اصولا، احتمالا وسیله خفه کردن تو) استفاده میکنن. تو داری یه چیز دیگه میگی میگن من که بمیرم یا الهی من بمیرم. خجالت آوره به خدا. خلاصه مث اون روز که مامان برای اثبات عشق و علاقه ش باب فاتحه خونیشو باز کرد بابام الان برای امید دادن به من فرمودن نگران نباش من میمیرم حقوقمو میدن به تو !

بعد الان من توقع دارم از خودم ادم سالمی باشم. خودمو سرزنش میکنم چرا حرکت نمیکنم. چرا انقد مضطربم. 

 فکر کنم تیروییدمم عود کرده. 

یه چیز مسخره دیگه، چند شبه با هرکی یه کم مشکل داشتم میاد به خوابم و باهاش ارتباط جنسی میگیرم! زن و مردم نداره. پیر و جوونم نداره. اصلا هیچی نداره. 

دلم نمیاد اینجور چپ و چول بمیرم!  (می بینم که الگوبرداریم از پدرمادرم بی نقصه)

اینجوری بگم: دلم نمیاد زندگیم زندگی یه آدم مریض باشه که همه پتانسیلاش کپک زدن. اصلا پتانسیل به تخمم. دلم نمیخواد زندگیم بیمارگونه سپری شه. لااقل از الان که فهمیدم چقد همه چی چپکیه تو زندگی من. دلم میخواد بقیه ش رو هر چقدر هست درست و خوب باشه. 

مطمئنم برنمیگردم ایران. مطمئنم کارای خیلی خوبی میکنم. از خودم مطمئنم. 

 

 

I wanna thank me for, for never quittin

حس خوبی به اقویی که خیلی اسم‌های خوبی میتونه داشته باشه ولی برای نام‌گذاری خیلی زوده

بالاخره بهش رسیدم همون پذیرشی که خودمو واسش می دریدم

تو ,یه ,چی ,بمیرم ,وسیله ,دلم ,از خودم ,نمیاد اینجور ,نداره  دلم , دلم نمیاد ,اینجور چپ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها